شکسته نفسی

سلام ، من خوبم ، امیدوارم شمام خوب باشید.

نکته اول اینکه همیشه سعی کنید بلافاصله بعد از اینکه میوه رو از یخچال درآوردید نخوریدش، یعنی بذارید به دمای محیط برسه بعد . اینجوری شرایط بهتری بوجود میاد برای جذب ویتامینها .

اما نکته بعدی ، تو پست قبل از کلمه شانس بعنوان ی عامل برای آسیب به شخصیت یاد کردیم و گفتیم که اینکه اتفاقات و موفقیتهارو بندازیم گردن شانس باعث میشه اعتماد بنفسمون و در نهایت شخصیتمون آسیب ببینه .

اما یکی دیگه از عوامل تخریب اعتماد بنفس چیزیه به اسم شکسته نفسی . موضوعی که بین ما ایرانیا خیلی رواج داره . چند وقت پیش یادتونه من تو شرکت با یکی از همکارا مشکل پیدا کرده بودم ؟ همون خانوم دکتره که گند زد به سرتاپای من و هیچیم بهش نگفتم . اون روز عصر یکی از خانمای شرکت اومد تو اتاق و گفت : واقعا شما آدم صبوری هستید ، منم گفتم : می دونم . ی کم چهرش عوض شد خانومه ، شاید انتظار داشت من بگم خواهش می کنم ، نفرمائید ، صبوری از خودتونه و یا ... ، انتظار نداشت بگم می دونم . اما من گفتم می دونم ، چون واقعا صبورم . وقتی صبورم ، بگم نیستم ؟

شکسته نفسی یکی از اشتباهات بزرگ ما آدماست ، من که میگم شکسته نفسی مثل ی تیر می مونه که شخصیت مارو هدف میگیره . وقتی من شکسته نفسی می کنم در حقیقت خودم خودمو به تراز های پایین انرژی می برم . خوشگلیم اما میگیم نه بابا چشماتون قشنگ می بینه ، پولداریم اما میگیم نه بابا ما که چیزی نداریم ، باسوادیم اما میگیم نه بابا من که چیزی نمی دونم و ... ، شما وقتی آدم پولداری باشید یعنی دارید در یک تراز انرژی بخصوصی حرکت می کنید ( پست تراز انرژی رو حتما بخونید ) که درونش آدمای فقیر نیستن ، ناخودآگاهِ شما به موجودیه حساب بانکیتون کار نداره ،به متراژ خونتونم کاری نداره، بلکه به دیدگاه خودتون نسبت به ثروتتون کار داره. وقتی شما خودتونو فقیر بدونید ، در صورتی که فقیر نیستید، ناخودآگاه به تراز پایین تر انرژی میرید و باور کنید باور کنید ثروتتون کمتر میشه. 

 اینجا شما بارها بهم گفتید که چقدر باسوادی . درسته ؟ اما من خیلی بهتر از شما می دونم که چقدر باسوادم ، مشکل از جایی شروع میشه که من یادم میره به خودم ایولا بگم ، به خودم بگم میلاد دمت گرم ، چقدر می دونی ،چقدر بلدی ، چقدر اینکاره ای ...

این خیلی خوبه که دیگران مارو مورد تعریف و تمجید قرار بدن اما یادتون باشه هیچ چیز در این دنیا وجود نداره که ما از دیگران بگیریم اما در ازاش بهایی پرداخت نکنیم . هیچ چیزی مجانی نیست . انرژی که من از تعریف و تمجید دیگران میگیرم خیلی خوبه ، خیلی زیاده اما مجانی نیست . اما انرژی که من خودم از تعریف و تمجید به خودم میدم انرژی کاملا خالص و مجانیه که گیرم میاد .

شکسته نفسی باعث میشه من باورم رو نسبت به ظاهر و باطن خودم از دست بدم . اصلا شخصیت یعنی همین ، باوری که من نسبت به موجودیت خودم دارم . عزت نفس هم یعنی باوری که من نسبت به شخصیت خودم دارم . عزت نفس ی مجموعه بزرگه که اعتماد بنفس یکی از زیر مجموعه هاشه . عزت نفس یعنی من چه تصور و باوری از شخصیت خودم دارم ، عزت نفس یعنی من چقدر برای خودم ارزش قائلم .

یکی از آسیبهای شخصیتی مهم در مسئله شکسته نفسی ، تخریب عزت نفس ماست . من وقتی خوشگلم واقعا خوشگلم ، اگه خوش صحبتم واقعا خوش صحبتم . دلیلی بر شکسته نفسی نیست . بیایید دور بریزیم این ساختارهای غلط و منسوخ شده رو . 

من بواسطه اعتیاد در بی عزت نفسی مطلق بودم . چون تو خانواده و اجتماع مثل حیوون باهام برخورد میشد اما چون ساختارمو مجددا از نو ساختم بخش عزت نفس و اعتماد بنفس رو خیلی مستحکم بنا کردم ، ولی هنوز خیلی کار داره تا به حد دلخواهم برسه. نمی خوام بگم که ما بی نقص هستیم ، نه اما خصلتهای خوبمون ، ویژگیهای بدردبخورمون به ویژگیهای ناسالممنون می چربه .

عزت نفس مبحث خیلی خیلی مهمیه . گاهی اوقات ما دروغ میگیم اما دلیلشو نمی دونیم ، یا مثلا بعضیها هستن که سن واقعیشونو قایم می کنن ،من خودم همینجوری بودم ، معمولا یکی دو سالی سنمو کمتر میگفتم، همه اینا به دلیل آسیب دیدن عزت نفسمونه .

 

پ ن : فکر می کنم این پست خوب و کاربردی باشه . این جمله من یادتون بمونه و به دیگران گوشزد کنید: اگر نفس رو نشکنید ، عزتش زیاد میشه .

پ ن : ی خواهش ، من آدرسهای وبلاگ اکثرتونو گم کردم . لطفا هر کامنتی می ذارید با آدرس باشه که لینکامو دوباره فعال کنم و بتونم بهتون سر بزنم . احساس می کنم انتقال انرژیم داره یک طرفه میشه .


تهران بارونی

سلام به همه ، امروز همه چیز عالیه ، هوای تهران فوق العادس . صبح که میرفتم سرکار گفتم کاش بند میومد میشد ی کم قدم زد ، میدون آرژانتین که رسیدم دیدم بند اومد ، همونجا پارک کردم و تا محل کارم پیاده رفتم ، البته نزدیک شرکت که رسیدم دوباره بارون شدید گرفت .

چند وقتیه که مصاحبه از متقاضی های دکتری پژوهش محور دانشگاه آزاد شروع شده و خب کسانی که طرحهاشونو قبلا ارائه دادن برای مصاحبه میرن . یکی از دوستام امروز زنگ زد و گفت : وای نمی دونی چه شانسی آوردم ، صد در صد قبول میشم !! گفتم شانس آوردی ؟ گفت آره دیگه ، خیلی از طرح و مصاحبه راضی بودن .

خب منم بهش تبریک گفتم و قطع کردم اما واقعا این دوست من شانس آورده بود ؟ اصلا چیزی به اسم شانس وجود داره ؟

کلمه شانس ، کلمه ایه که من ازش به عنوان دشمن اعتماد بنفس یاد می کنم ، یعنی شما وقتی از این کلمه در مورد خودتون و دیگران استفاده می کنید در حقیقت دارید به اعتماد بنفستون آسیب میزنید . یعنی چی ؟ الان مثال میزنم تا روشن شه .

وقتی ی نفر به ی موفقیتی میرسه ، بعضیهامون عادت داریم بگیم که : عجب خر شانسیه ! یا مثلا میگیم عجب آدم خوش شانسیه . این یعنی اینکه من توان بدست آوردن اون موفقیت رو ندارم مگر اینکه منم مثل اون فرد شانس بیارم . این یعنی ما به توانایی های اون فرد اعتماد نداریم و در نتیجه باور نداریم که اون شخص بواسطه توانایی هاش تونسته موفق شه ، نه شانس زیاد .

اما ما گاهی کلمه شانس رو در مورد خودمون بکار می بریم ، مثل همین دوست من . یعنی وقتی به موفقیتی دست پیدا می کنیم ، میگیم : عجب شانسی آوردم . و این یعنی من به توانایی هام باور و اعتقاد ندارم و موفقیتم رو مدیون شانسم میدونم ، نه تلاشم .

امریکایی ها ی مثال دارن که میگه: knowledge is power  ، یعنی دانش قدرت است . اما کشورهای جهان سومی میگن : Wealth is power یعنی ثروت ، قدرت است .

اما من میگم energy is power

ما در جهت هر موضوعی حرکت کنیم به اون موضوع انرژی دادیم . من وقتی به یک تفکر یا یک عمل انرژی میدم در حقیقت دارم بهش قدرت میدم ، توان میدم . اما باید در جهت اون موضوع حتما حرکت کنم . من چه زمانی می تونم حرکت کنم ؟ زمانی که نیرو داشته باشم . چه چیزی باعث نیرو در من میشه ؟ خواست . من اگر خواست انجام ی کاری رو داشته باشم ، نیرویی در من شکل میگیره و من توان حرکت به سمت اون خواسته رو بدست میارم . خب پس اولین شرط رسیدن به یک مقصود ، داشتن خواست .

اما خواست شرط لازم هست اما کافی نیست . اینجا پای تقدیر و سرنوشت باز میشه . اصلا تقدیر من هست که به فلان خواسته برسم ؟ در تقدیر من هست که فلان دانشگاه درس بخونم ؟ تقدیر یعنی قدر و اندازه . یعنی میزان . شنیدید 2 نفر با هم کل کل و دعوا می کنن بعد یکیشون به اون یکی میگه : تو اصلا اندازه این حرفا نیستی ! یا مثلا میگه : تو اصلا عددی نیستی !

این یعنی که ما باید برای رسیدن به هر خواسته ای ، اول اندازه ی اون خواسته بشیم . وقتی قدر و اندازه من افزایش پیدا کرد ، تقدیر من در جهت رسیدن به اون خواسته تغییر می کنه . درسته که تقدیر و سرنوشت نامه ایه که از پیش نوشته شده اما من با دانش و اعمالم می تونم تقدیرمو تغییر بدم . یعنی اندازمو تغییر بدم .

اما شرط سوم برای رسیدن به یک خواسته ، اراده خداونده . خداوند بر اساس خواست و تقدیر ما ، دستور میده به کائنات که خواسته ما انجام بشه .

پس وقتی شما خودتونو می کشید تا به یک خواسته برسید اما نمیرسید ، بدونید که شما فقط خواست دارید و خواست تنها کمک نمی کنه .باید دستورش صادر بشه . دستور زمانی صادر میشه که شما اندازه ی اون خواسته شده باشید .

آگاهی در تغذیه

سلام علیکم ،انشالا که خوب باشید. براتون آرزوی شادی و نشاط و آگاهی دارم . منم خوبم ، شکر خدا

چند وقتی بود که تو ورزش مخصوصا ایروبیک ، احساس خستگی می کردم ، دلیلشم هرچی فکر می کردم پیدا نمی کردم ، یعنی 45 دقیقه که از کلاس شروع میشد احساس خستگی می کردم .

تو هفته گذشته برای پیدا کردن دلیلش ی حرکتی کردم ، اومدم از شنبه 15 فروردین تا دیروز ، هرچی که خوردم رو نوشتم رو ی کاغذ . ی جورایی کاشف مشکلات خودم شدم . به نتایج جالبی رسیدم .

متوجه شدم که من هر روز صبح تو صبحانه مربا و سیاه دونه و پنیر و زیره می خورم . که خب این خیلی اشتباهه ، تصمیم گرفتم عسل و شیره انگور رو جایگزین مربا کنم . البته الان اکثر عسلها تقلبیه اما اینو یادتون باشه که عسل تقلبی از مرباهای آماده بیرون بهتره .شیره انگور رو هم از ی جای معتبر تهیه کردم .

اما نکته بعدی این تجزیه و تحلیل این بود که من متوجه شدم چقدر کم میوه میخورم ، البته الان تو فصلی هستیم که میوه زیاد نیست و میوه هایی هم که هست خیلی با کیفیت و خوشمزه نیست ولی از چند وقت دیگه میوه های بهار و تابستون میاد و حسابی می تونیم حال کنیم باهاشون .

تقریبا تو تمام روزهای هفته پیش من ساقه طلایی پروبیوتیک و شیرینی خشک رو به عنوان میان وعده خورده بودم که این اشتباه بود و باید این میان وعده ها جاشو بده به میوه .

نکته دیگه اینکه من تقریبا هرشب دارم قبل از خواب ی لیوان شیر و 2 تا خرما می خورم که اینم اشتباهه . اینجا تصمیم گرفتم بجای شیر و خرما ی چند تا میوه خشک و سبزیجات مثل هویج و کرفس و ... بخورم .

ما گاهی اوقات دلیل بد بودن وضع روحی و جسمی خودمونو متوجه نمیشیم ، دلیل خیلی از یبوستها ، معده دردها ، کم انرژی بودنها ، افسرده بودن ها، جوشها و ناراحتی های پوستی و حتی خیلی از دردهای دیگه دقیقا با کیفیت و کمیت تغذیه ما در رابطه مستقیمه . بیایید کاشف رازهای زندگی خودمون باشیم . روانشناس و پزشک خودمون باشیم .

سطح انرژی یعنی کیفیت و کمیت انرژی . غذا یک منبع عظیم برای کسب انرژیه اما یادمون باشه تغذیه نادرست یعنی کسب انرژیه ناسالم و نامشروع . این خیلی مهمه که ما آگاهانه تغذیه کنیم . آگاهانه تغذیه کردن یعنی اینکه بدونیم چی می خوریم . اینجوری بعد از ی مدت فقط چیزای بدرد بخور می خوریم . بیسکوئیت ، بجز سیر کردن شکم هیچ مزیت و فایده ای نداره . 

این چیزایی که گفتم هیچ ارتباطی به تناسب اندام و لاغری نداره ، حتی کسانی که اندام متناسب و مانکنی هم دارن باید آگاهانه تغذیه کنن . من الان متناسب ترین اندام رو در طول عمر سی و چند سالم دارم و کاملا از هیکلم راضی هستم اما باید روز به روز سطح آگاهیمو نسبت به تغذیه افزایش میدم .

اما موضوع مهم دیگه ای که می خوام براتون بگم ، تغذیه از مواد غذایی حاوی باکتری های مفیده . بعضی مواد غذایی هست که پروبیوتیکه . یعنی توش باکتریهای مفیده . بدن ما به باکتریهای مفید نیاز داره و مواد غذایی پروبیوتیک مثل ماست ، دوغ ، بیسکوئیت و حتی ماکارونی پروبیوتیک می تونه بخش عظیمی از این باکتری رو تأمین کنه . پس موقع خرید سعی کنید از مواد غذایی پروبیوتیک انتخاب کنید .

یکی از پروبیوتیک ترین منابع غذایی قارچ کابوجاست . من چند وقتیه که با این قارچ آشنا شدم و تقریبا هر روز از نوشیدنی یا چای کامبوجا می خورم . راجع بهش تو اینترنت تحقیق کنید و ببنید که چه چیز فوق العاده ایه . مزش تقریبا مثل شرابه ، نمی دونم اینجا چند نفر شراب خوردن اما طعمشو با هیچ چیز دیگه نمیشه مقایسه کرد فقط با این تفاوت که شراب تلخه اما این شیرین .

 

پ ن : پس این پست سه تا نکته داشت ، یکی اینکه شیره انگور و عسل رو جایگزین مربا کنیم . دوم ، بیایید بیشتر میوه بخوریم و سوم اینکه از محصولات پروبیوتیک استفاده کنیم .

شهر پر از دیبی

سلام عرض ی کنم

من خوبم و همه چیز تحت کنترله ، امیدوارم اولین روز کاری و تحصیلی سال جدید برای شما پر از انگیزه و انرژیهای سالم باشه .

امروز تهران خلوت بود ، مسیر من از بزرگراه همته و فقط ی ترافیک مختصر از سر شیخ فضل الله تا توانیر بود .

چند روز پیش که داشتم کلاه قرمزی رو می دیدم همون قسمتی که دیبی می خواست رانندگی کنه ، ی چیزی بنظرم جالب اومد گفتم امروز اونو بنویسم . خب این کارکتر دیبی معروفه به وارونه کار بودن و همه چیزو برعکس انجام میده ، موقع رانندگی همه عبور ممنوع هارو می رفت چون فکر می کرد درسته و بقیه هم دنبال اون ورود ممنوع هارو می رفتن. مجری برگشت گفت : من فکر می کردم فقط همین ی دیو وجود داره نگو شهر پر از دیوه .

دیدم واقعا هم همینه ، ما آدما خیلی وقتا میشیم دیو وارونه کار و ی رفتاریو وارونه انجام میدیم و وقتی برمیگردیم به پشت سرمون نگاه می کنیم می بینیم که چقدر آدم دنباله رو وارونه کاریه ما شدن . یا خیلی وقتها خودمون میشیم دنباله رو این دیوهای وارونه کار .

من تو عید خونه اقوام نرفتم (بجز یکی از خاله هام) اما خب خونه دوستام زیاد رفتم و اونا هم زیاد اومدن . چون من تازه خونه خریدم هیچکس دست خالی نیومد ، همه بلااستثنا شیرینی و یا از این شکلاتهای کادویی آوردن . ما ایرانیا ی خصوصیت اخلاقی خوب داریم و اون اینکه دست خالی خونه هم نمیریم اما کار اونجایی مشکل دار میشه که همه جا با شکلات و شیرینی میریم . این دقیقا همون اتفاقیه که تو سریال کلاه قرمزی افتاد ، یعنی ما دنبال یکسری دیو وارونه کار راه میوفتیم و حاضر نیستیم که فکر کنیم آیا این کاری که من می کنم درست هست یا نه .

من یادمه قدیما بابابزرگم که میومد خونه ما با ی نایلون میوه میومد . حالا بستگی به فصلش داشت ، گوجه سبز ، سیب ، توت فرنگی و ... نه تنها بابابزرگ من بلکه اکثر آدما وقتی می رفتن خونه هم میوه میبردن . من قشنگ یادمه ی پاکتهای کاغذی کرافت قهوه ای رنگ بود که میوه رو تو اون میریختن و به خونه میزبان می بردن .

اما الان دیگه این اتفاق نمیوفته ، شکلاتهای رنگارنگ و شیک ، شیرینی های مختلف و البته ، خوشمزه . من خودمم همینطورم ، چند وقت پیش دیدن ی شخصی رفتم ، قبلش برای اینکه دست خالی نباشم ی جعبه خیلی شیک شکلات خریدم 35 هزار تومن . وقتی رفتم دفتر اون شخص و برای اینکه به خودم تعارف کنه در جعبه رو باز کرد دیدم ی تعداد خیلی کم شکلات توشه ، حساب کردم دیدم شاید حدود 20 هزار تومن از اون 35 تومن فقط پول بسته بندیه اون شکلات بود . یعنی بسته بندیش از خودش گرون تر بود .

داشتم فکر می کردم که چقدر خوب میشد اگه دیو وارونه کار نبودیم و دنبال هیچ دیوی هم راه نمیوفتادیم ، اگر قرار خونه کسی بریم ، دیدن کسی بریم ، بجای صرف کلی هزینه برای خرید شیرینی و شکلات ، فارغ از چشم و هم چشمی ها و اعتقادات بی ارزش ، ی کم میوه ببریم .

امروز در همه دور هم جمع شدنا ، مهمونیا ، مسافرتها و دید و بازدیدها ی چیز حرف اولو می زنه ، خوردن .

من به این سن رسیدم هنوز مهمونی ندیدم که توش چیزی نخورن یا لااقل کم بخورن .اگه شما دیدید به منم بگید . یعنی الان ما تو ی دوره ای هستیم که همه بشدت دارن میخورن . جدی میگم ، آمار بخور بخور مردم وحشتناکه . یکی از همکارام می گفت امسال عید 6 کیلو آجیل گرفتم و همشم خورده شده . می دونید 6 کیلو آجیل برای یک خانواده یعنی چی ؟ 6 کیلووو !!!!

 اما ی تصمیم جدید گرفتم ، من و تعدادی از دوستام و خانوماشون دوره داریم ، یعنی ماهی یکبار دور هم جمع میشیم و تا نصف شب میگیم و میخندیم و میزنیم و میرقصیم ، اسم این مهونی رو هم گذاشتیم پیژامه پارتی . اما دیروز به همشون گفتم که از این به بعد بجای پیژامه پارتی هلثی پارتی (healthy party) بگیریم .یعنی تو مهمونیامون به هیچ وجه شیرینی و شکلات و چیپس و فست فود و سوسیس و کالباس و... نخوریم و بجاش میوه و غذاهای سالم بخوریم که اتفاقا خیلیم ازش استقبال شد .

 

پ ن : باور بفرمائید ما هر چی میکشیم از تغذیه نادرست و نامتعادله ، من که بهش ایمان آوردم .

انرژی پتانسیل

سلام علیکم

من خوبم ، امیدوارم شما هم خوب و روبراه باشید .

تعطیلات داره به من خیلی خوش می گذره ، آشپزی می کنم ، به گلدونا میرسم ، یوگا می کنم ، با دوستام بیرون میرم ، کوه میرم و ... ، خلاصه عشق و حال می کنم مث بنز . روزه پاکسازی هم گرفتم اما نتونستم سه روز دووم بیارم ، این نشون میده که بخاطر کاهش وزن ضعیف شدم و باید ی تغییراتی تو غذاهام بدم .

هاله انرژی اطراف بدنم به طرز چشم گیری نازک شده بود ، بعد از پاکسازی ی مقدار بیشتر شد اما هنوز باید رو تغذیه کار کنم تا هاله انرژیم ترمیم و بزرگ بشه .

تو پست قبل گفتم که عید ی موضوع قراردادیه و با در کردن ی توپ و یا مثلا چرخش ی دور کامل زمین اتفاق خاصی در ما رخ نمیده ، کمااینکه سال نو برای مسیحیا وسط زمستونه و یا برای عربا اول محرم ، پس تغییر انسان ربطی به تغییر سال نو یا بهار نداره. تو پست قبل گفتم که نو شدن سال می تونه شروع یک تفکر باشه و می تونه آغاز پیدایش یک ساختار باشه ولی ممکنه این ساختار چند سال بعد ایجاد بشه .

خب حالا در ادامه پست قبلی بریم سراغ مبحث شیرین و جذابه انرژی . اولش ی مثال ملموس می زنم.

خانوما ی عادت پریودیک دارن که بهش میگن قاعدگی ، به این صورت که وقتی این پریود تکمیل میشه یکسری از سلولها خودشونو بازسازی می کنن و حتی عادتهای خلقیشونم تحت تأثیر قرار میدن . همه آدما ی عادت پریودیک در ساختار انرژی خودشون دارن با این تفاوت که در قاعدگی زمان مشخصه و ی خانوم اگه مشکلات جسمی و روانی نداشته باشه می دونه در چه تاریخی خونریزی داره اما این سیکل انرژیکی زمانش مشخص نیست .

بذارید اینطوری بگم ، من شروع می کنم به فعالیتهای روزمره ، مثلا درس می خونم ، کار می کنم ، بطور کلی زندگی می کنم و تبادل انرژی می کنم اما به جایی میرسه که تبادل انرژی من با اطراف کم میشه . دیدید بعضی وقتا حالتون بی جهت بد میشه یا مثلا دلتون میگره ؟ بعد ی تغییر خیلی کوچیک تو زندگیتون میدید و اوضاع از این رو به اون رو میشه . من چند وقت پیش زیاد میزون نبودم ، ضبط ماشینمو عوض کردم ، حالم تغییر فوق العاده ای کرد.

عوض کردن سیستم صوتی ماشین ، واقعا تغییری در حال انسان نمیده اما می تونه انرژی پتانسیل ایجاد کنه . شرط بوجود اومدن انرژی پتانسیل اینه که تغییر جایگاه داشته باشیم ، شما زمانی می تونید با شلنگ از یک ظرف به ظرف دیگه مایع رو انتقال بدید که یکی از ظروف بالاتر باشه ، اگه هم سطح باشن این اتفاق نمیوفته . اینو بسط میدیم به همه مسائل زندگی ، یعنی ما زندگی می کنیم ی جایی میرسه که دیگه انرژیهای ذخیره شده درونمون تموم میشن و ما مجبور به کسب انرژی هستیم، اینجا ی تغییر کوچیک در اطراف می تونه اون انرژی از دست رفته رو جبران کنه و در حقیقت جایگاه مارو تغییر بده . وقتی ما جایگاهمون تغییر می کنه مثل همون ظرف مایع ، می تونیم انرژی بگیریم و یا انرژی بدیم . 

قبلا گفتم که حس از جابجایی انرژی بوجود میاد . من وقتی ی تغییر کوچیک میدم ، چه درونی و چه بیرونی ، باعث میشه که انرژی پتانسیل درونم ذخیره بشه و دیگه توان تبادل انرژی رو بدست میارم و اینجاست که درون من حس بوجود میاد . این میتونه حس اعتماد بنفس باشه ، عزت نفس باشه ، میتونه لذت باشه یا می تونه قدرت باشه و یا حتی می تونه ترس و یا حسهای بد و منفی باشه .

چرا ترس و حسهای بد و منفی؟ چون بستگی داره من از چه راهی انرژی پتانسیل رو کسب کنم . من اگر درآمدم زیاد باشه و برم مثلا 1 میلیون پول سیستم صوتی ماشینمو بدم قطعا موجب لذت در درون من میشه و از کارم همیشه راضی هستم و این میشه کسب انرژی از راه درست . اما اگر برم با پول قرضی و یا چک دادن و نزول کردن سیستم صوتی ماشینمو عوض کنم درسته که باز هم انرژی پتانسیل کسب کردم و بهم لذت هم میده اما چون راه این کسب انرژی صحیح نبوده ، این لذت در من تبدیل به ترس و حال خرابی میشه .

پس ما می تونیم تغییر جایگاه بدیم و کسب انرژی پتانسیل کنیم اما اگر این تغییر جایگاه به سمت مثبت و انرژیهای خوب باشه باعث بوجود اومدن حسهای خوب میشه ولی اگر این تغییر جایگاه به سمت انرژیهای نامشروع باشه منشا حسهای بد در من میشه .

همه اینارو گفتم که به اینجا برسم ، عید نوروز و یا نو شدن سال یک منبع عظیم انرژی پتانسیل برای ماست . عید نوروز یک تغییر جایگاه بزرگ محسوب میشه و این باعث شکلگیری یک انرژی پتانسیل بزرگ درون ما میشه و باعث میشه حالمون تغییر کنه . این اتفاق تو زمستون و اول ژانویه برای ی عده انسان دیگه میوفته ، پس ربطی نداره که چون سال نو مصادف با اول بهاره حتما این تغییرات برای ماست و بقیه ازش محرومن .

اصلا فلسفه تشویق و یا مثلا جشن تولد هم همینه . شما وقتی جشن تولد میگیرید در حقیقت دارید انرژی پتانسیل ذخیره می کنید و تغییر جایگاه میدید ، یکسال بزرگتر و با تجربه تر میشید و این تغییر جایگاه و همینطور جشن تولد باعث میشه انرژی پتانسیل ذخیره شده بهتون کمک کنه تا بهتر و با قدرت بیشتر به زندگی ادامه بدید .

شما وقتی ی شاخه گل به همسرتون میدید ، لذتی که می بره بخاطر اون شاخه گل 5 هزارتومنی نیست ، چون اون روزی که گل گرفته با روز گذشته فرق کرده و در حقیقت تغییر جایگاه داده ، انرژی پتانسیل درونش ذخیره میشه . برای همینه که هر روز به همسر گل دادن اشتباهه ، اینکه هر روز به همسرتون بگید دوستت دارم اشتباه . چون شما وقتی هر روز به طرف میگید دوستت دارم ، در حقیقت این داستان براتون یک عادت میشه و هر روز مثل روز قبله و اینجوری انرژی بوجود نمیاد . درست مثل مثال دو تا ظرف آب ، شما وقتی هر روز میگید دوستت دارم انگار دو تا ظرف آب هم سطح هستن و آب از شلنگ منتقل نمیشه و اگر یک روز نگید این اختلاف ارتفاع برعکس میشه و طرف حالش خراب میشه ، فکر می کنه که اتفاقی افتاده که شما اون روز بهش نگفتید دوستت دارم، اما اگر مثلا هفته ای یکبار یا دو بار ابراز احساسات عاشقانه داشته باشید اون روز و اون لحظه برای طرف مقابل خیلی متفاوت میشه .

 لپ کلام اینه ، درسته که ما میگیم تغییر یک چیز درونیه و ما برای تغییر زندگی باید درون خودمونو عوض کنیم و یا دیدگاهمونو نسبت به زندگی عوض کنیم اما تغییر نیاز به انرژی داره . همونطور که ماشین نیاز به باطری داره برای استارت زدن . یعنی نمیشه گفت عوامل بیرونی هیچ تأثیری در تغییر کردن ما ندارن .

پ ن : این موضوع خیلی گستردس ، اما سعی کردم منظورو برسونم . بعضی مباحث توضیح دادنش بصورت نوشتاری و تو وبلاگ سخته ، باید 50 صفحه نوشت .

پ ن : آهنگ آشوبم از گروه چارتار رو حتما گوش کنید ، من که باهش خیلی حال می کنم .