تهران بارونی

سلام به همه ، امروز همه چیز عالیه ، هوای تهران فوق العادس . صبح که میرفتم سرکار گفتم کاش بند میومد میشد ی کم قدم زد ، میدون آرژانتین که رسیدم دیدم بند اومد ، همونجا پارک کردم و تا محل کارم پیاده رفتم ، البته نزدیک شرکت که رسیدم دوباره بارون شدید گرفت .

چند وقتیه که مصاحبه از متقاضی های دکتری پژوهش محور دانشگاه آزاد شروع شده و خب کسانی که طرحهاشونو قبلا ارائه دادن برای مصاحبه میرن . یکی از دوستام امروز زنگ زد و گفت : وای نمی دونی چه شانسی آوردم ، صد در صد قبول میشم !! گفتم شانس آوردی ؟ گفت آره دیگه ، خیلی از طرح و مصاحبه راضی بودن .

خب منم بهش تبریک گفتم و قطع کردم اما واقعا این دوست من شانس آورده بود ؟ اصلا چیزی به اسم شانس وجود داره ؟

کلمه شانس ، کلمه ایه که من ازش به عنوان دشمن اعتماد بنفس یاد می کنم ، یعنی شما وقتی از این کلمه در مورد خودتون و دیگران استفاده می کنید در حقیقت دارید به اعتماد بنفستون آسیب میزنید . یعنی چی ؟ الان مثال میزنم تا روشن شه .

وقتی ی نفر به ی موفقیتی میرسه ، بعضیهامون عادت داریم بگیم که : عجب خر شانسیه ! یا مثلا میگیم عجب آدم خوش شانسیه . این یعنی اینکه من توان بدست آوردن اون موفقیت رو ندارم مگر اینکه منم مثل اون فرد شانس بیارم . این یعنی ما به توانایی های اون فرد اعتماد نداریم و در نتیجه باور نداریم که اون شخص بواسطه توانایی هاش تونسته موفق شه ، نه شانس زیاد .

اما ما گاهی کلمه شانس رو در مورد خودمون بکار می بریم ، مثل همین دوست من . یعنی وقتی به موفقیتی دست پیدا می کنیم ، میگیم : عجب شانسی آوردم . و این یعنی من به توانایی هام باور و اعتقاد ندارم و موفقیتم رو مدیون شانسم میدونم ، نه تلاشم .

امریکایی ها ی مثال دارن که میگه: knowledge is power  ، یعنی دانش قدرت است . اما کشورهای جهان سومی میگن : Wealth is power یعنی ثروت ، قدرت است .

اما من میگم energy is power

ما در جهت هر موضوعی حرکت کنیم به اون موضوع انرژی دادیم . من وقتی به یک تفکر یا یک عمل انرژی میدم در حقیقت دارم بهش قدرت میدم ، توان میدم . اما باید در جهت اون موضوع حتما حرکت کنم . من چه زمانی می تونم حرکت کنم ؟ زمانی که نیرو داشته باشم . چه چیزی باعث نیرو در من میشه ؟ خواست . من اگر خواست انجام ی کاری رو داشته باشم ، نیرویی در من شکل میگیره و من توان حرکت به سمت اون خواسته رو بدست میارم . خب پس اولین شرط رسیدن به یک مقصود ، داشتن خواست .

اما خواست شرط لازم هست اما کافی نیست . اینجا پای تقدیر و سرنوشت باز میشه . اصلا تقدیر من هست که به فلان خواسته برسم ؟ در تقدیر من هست که فلان دانشگاه درس بخونم ؟ تقدیر یعنی قدر و اندازه . یعنی میزان . شنیدید 2 نفر با هم کل کل و دعوا می کنن بعد یکیشون به اون یکی میگه : تو اصلا اندازه این حرفا نیستی ! یا مثلا میگه : تو اصلا عددی نیستی !

این یعنی که ما باید برای رسیدن به هر خواسته ای ، اول اندازه ی اون خواسته بشیم . وقتی قدر و اندازه من افزایش پیدا کرد ، تقدیر من در جهت رسیدن به اون خواسته تغییر می کنه . درسته که تقدیر و سرنوشت نامه ایه که از پیش نوشته شده اما من با دانش و اعمالم می تونم تقدیرمو تغییر بدم . یعنی اندازمو تغییر بدم .

اما شرط سوم برای رسیدن به یک خواسته ، اراده خداونده . خداوند بر اساس خواست و تقدیر ما ، دستور میده به کائنات که خواسته ما انجام بشه .

پس وقتی شما خودتونو می کشید تا به یک خواسته برسید اما نمیرسید ، بدونید که شما فقط خواست دارید و خواست تنها کمک نمی کنه .باید دستورش صادر بشه . دستور زمانی صادر میشه که شما اندازه ی اون خواسته شده باشید .

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.